سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
سخن گویید تا شناخته شوید که آدمى زیر زبانش نهان است . [نهج البلاغه]
نویسنده : حبیب قدرتی:: 84/9/25:: 12:25 عصر

(1)

من ماهی دور از اب

وحیف

از شقایقی که در خشکی

به من دل بسته است

دلتنگی. شقایق

شقایق و دل تنگی

لابد دل تنگی یعنی زندگانی

چرا که می گویند تا شقایق هست

زندگی باید کرد

(2)

نهنگ ها برای خود کشی

به ساحل می ایند

و نا مادران بچه ها را

در وان حمام خفه میکنند

اما من

دریایی بزرگ خوا هم ساخت

به شکل وان

که نه ساحلی داشته باشد

و نه جای امنی برای استحمام

هر چند

به جرم احتکار اشک مادران

زندانی شوم

(3)

من قلبم را بر صلیب کشیده ام

مردم به کلیسا می ایند

تا دردهای قلبم را بشنوند

صلیب قلب من است

وقلب من اویخته از گردن تو

برای شنیدن دردهای محرمانه ام

کافیست

دستت را بر روی صلیبی بکشی

که حال از گردنت اویخته شده

(4)

ستا ره گان

روزنه های اسمانند

واسمان سقف زمین

می توانید به فضا رفته و

روزنه ها را گشاد تر کنید

اگر که خواستید

شبهایتان رو شن تر شود

(5)

گذشتگان

به مردی و مردانگی ارج دادند

با زنده به گور کردن دختران

خاک

اهک از استخوان میگیرد

و گوری دسته جمعی مبدل به معدنی می گردد

حالا

که گرسنگی بر من مستولی گشته و

به اتهام دزدی قطع عضو شده ام

از تو میپرسم

ای اپارتاید ( نژاد پرستی)

معنای عدالت چیست؟؟؟

(6)

هر روز بی خوابی به سراغم می اید

اشک امانم نمی دهد

برگرد /برگرد

تو از کدامین راه رفته ای

این همه راه جاده خیابان کوچه و پس کوچه...

لعنت بر اسفالت

امد تا

رد پای هیچ کس بر ان نقش نبندد

(7)

روزها زود زود می گذرند

وما بر هر قبله ای که نماز میگذاریم

گرهی از عقده هایمان باز نمیشود

میان من و تو قبله ایست

که مرگ نام دارد

ومرگ تنها ارزوی من است

اما کدامین قبله میتواند

به من و تو خوشبختی دهد

کدامین دنیا سرنوشت من و تو را در دست گرفته

دستان قنوت کرده کدامین ابر مرد

قلبم را میفشارد

باور کن قلبم گره میخورد

ومن به زودی میمیرم

 


نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

2683:کل بازدید
1:بازدید امروز
0:بازدید دیروز
درباره خودم
شعر
حبیب قدرتی
حرفی نیست جز دوری دوستان
حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی خودم
شعر
اشتراک